وس سالاد ماکارونی واسه افطار بچه ها رو برداشته بود تا اینکه بالاخره مجبور کنند این پدر ناچارشون از خونه بیرون بره و خیارشور و گوجه تهیه کنه.
به مغازه رفتم و بخاطر مرغوبیت خیارشور فلّه از خیارای شیشه ای جدا و مشغول تماشای ظرف نه چندان تمیز خیارشور های سرکه ای شدم. بجز چندتا نصفه که ظاهرا کپک هم زده بود خبری از خیارشور نبود. سرم رو بالا اوردم که ناگهان رقم هزارگان! قیمت خیارشور متحیرم کرد: کیلویی 3250 تومن! با پشت انگشتم به چشمانم کشیدم و دوباره با دقت نگریستم: کیلویی 3250 تومن!
از تعجب عجیبم مغازه دار به تعجب اومد و گفت: اووووه! حالا انگار همه چی آرومه و فقط خیارشورا گرون شدن!
به خودم اومدم و خیلی زود طبیعی اش کردم که: ای بابا! فک کنم جوگیر شدم!
هنوز داشتم به این تفاوت قیمت بین دو سه هفته قبل و الآن فکر می کردم که خود فروشنده ادامه داد: ملت ما بفهمی نفهمی ورچپه عمل می کنن! گفتم: چطور؟
گفت: وقتی خیارشور واسم اومد اولش شاد شدم ولی بعد که قیمت رو دیدم چاییدم! باخودم گفتم با این قیمت توی این ماه رمضونی کی میاد مکمل غذای درجه شونزده! بخره. امروز که شما اینجایی و خیارشوری نمونده جالبه بدونی 24ساعتم نشده که خیارشور اومده!!
درحالیکه به مشکل جدیدم برای سفره افطار و مخ خوری بچه هام سر سفره افطار فکر می کردم یه لحظه فکر کردم که چی میشد ما یک مقدار تعیین کننده بودیم تا تاییدکننده! بجای اینکه با هرقیمتی هرکالایی که دلشون می خواد بهمون عرضه کنند ما از اهمیت مکمل درجه شونزدهم غذامون کم می کردیم تا هم قیمت پایین بیاد و هم مرغوبیت کالاها بیشتر بشه! یعنی اعتصاب خردمندانه!
ولی حالا برعکس شده! تا قیمت یک چیز میره بالا همه حمله می کنند و با زن و بچه هاشون توی صف وامی ایستند که دچار قحطی نشن! از اون طرف هم کالاشون نایاب تر میشه و هم قیمتش چندبرابر!! یعنی خودتحریمی جاهلانه!