شاید تو اسم کار من را دخالت و خشونت بگذاری .. شاید بگویی امل هستم و مخالف خوشگلی ات .. شاید از نگاه نصیحت آمیز این خواهرت متنفری و حالت از امثال من که می خواهیم اندام تو را بپوشانیم و پارچه ای سیاه بر سرت بگذاریم بهم می خورد.. مخصوصا که اسم مان ارشاد است ...
اما کاش می دانستی که من چقدر تو را دوست دارم که طاقت ندارم ببینم کسی تو را برای زیبایی ات می خواهد و بس. عذاب می کشم وقتی تو را دستمالی می دانند که برای چندثانیه بیشتر ارزش نداری... می بینم که با هر نگاه شان چگونه وجودت را به غنیمت می برند.. می دانم که خواهرم تا زمانی که چادر داشت دوست جنس مخالف نداشت و تازمانیکه حیایش را هدف نگرفته بودند ایدز هم نداشت ...
فقط می خواهم بگویم که من تو را می فهمم.. اگرچه این روزها در لباس نیروی انتظامی حرف هایم را می زنم و تو احساس نارضایتی و شاید حقارت داری.. اما این بهتر از چیزی است که در آن هستی و تو را بدحجاب می خوانند.
آری عزیزم .. این تویی که بسیار زیبایی اما این من هستم که می شنوم زبان های پلید چگونه پشت سرت به چه اسم هایی محکوم و خوارت می کنند و چشم های کثیف چگونه ذره ذره از بزرگی وجود خدادادی ات کم می کنند ...